نویسنده روزبه قوی پنجه رتبه ۵۱ ارشد مدیریت اجرایی ۹۴
خرداد ماه سال ۹۳ بود من سردرگم بودم که چیکار میخوام کنم . بی انگیزه و نخونده کنکور کارشناسی ارشد ۹۲ رو شرکت کرده بودم . رتبم اومده بود میدونستم که جایی قبول نمیشم و اگه جایی قبول بشم باز پیام نوره و پیام نور ارزش خوندن دوباره نداره. سرمایه ی پدریه خوبیم نداشتم که کاری برای خودم راه اندازی کنم و سابقه ی کاری نداشتم و حتی حرفه ای هم بلد نبودم که جاهای مختلف خواهان من باشن از طرفی فکر کردن به رفتن سربازی اذیتم میکرد . من همینطور کلافه دور خودم میچرخیدم و به دانبال راهه دیگه ای بودم که خودم و از این منجلاب و سردرگمی نجات بدم
چند روزی بود که ماشینم گاه و بیگاه موقع رانندگی خودش ترمز میکشید و چراغ خطر ماشین روشن میشد . بلاخره ماشین و بردم یه مکانیکی
مکانیک یک فردی جوانی بود که شاید حتی سنش از من هم کمتر بود به حرفام گوش داد و گفت باید ماشین و به دستگاه بزنم تا بفهمم مشکلش چیه . ماشین و به دستگاه زد و گفت چرخ عقبت روغن ریزی داره و خطرناکه ممکنه وسط رانندگی ترمز ببره
من یه نخ سیگار روشن کردم و مکانیک مشغول درست کردن ماشین شد . پنج دقیقه طول کشید و ماشین و تعمیر کرد . تشکر کردم و ازش پرسیدم چقدر تقدیم کنم گفت ۲۰ هزار تومان!!!
این یک موضوع عادیه که ماشینت و میبری مکانیکی و مکانیک بابت تعمیر پولی ازت طلب میکنه اما من اون لحظه ذهنم درگیر این مساله شد و جرقه ای تو ذهنم خورد . که چطور این مکانیک که اصلا هیچ تحصیلاتی نداره و سنش هم از من کمتره میتونه تو پنج دقیقه ۲۰ هزار تومان پول در بیاره اما من تو این ۵ دقیقه حتی ۳۰۰ تومان پول هزینه میکنم و یه نخ سیگار میکشم !
اون روز خیلی به این مساله فکر کردم
به این نتیجه رسیدم که موفقیت یه هزار راهه . تو میتونی از هر راهی بری و به موفقیت برسی . یکی پزشک میشه یکی مکانیک میشه یکی مغازه برای خودش باز میکنه یکی درس میخونه یکی تاجر میشه و … اما هرکدوم تو حرفه ی خودشون باید جز بهترین ها بشن که به موفقیت برسن
من از دید عموم یه فرد تحصیل کرده بودم و لیسانس داشتم اما رشته ای که میخوندم جز بهترین ها نبود . دانشگاهی که میخوندم جز بهترین ها نبود که هیچ جز بدترین ها بود . من حتی تو کلاس خودمم جز بهترینا نبودم که برعکس جز تنبل ترین ها بودم اما اون فرد تحصیلات خودش و ادامه نداد و حرفه ی مکانیکی یاد گرفت و جز بهترین مکانیک ها شد
من به جواب رسیده بودم دوباره به خودم نگاه کردم وقت وقته تصمیم گرفتن و انتخاب کردن بود . از اونجا که من نه سرمایه ای داشتم نه حرفه ای بلد بودم تصمیم گرفتم راه تحصیلی خودم و ادامه بدم اما اینبار جز بهترین ها بشم و توی یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس بخونم
رفتم خونه و شروع کردم به سرچ کردن در مورد منابع اصلی کنکور مدیریت اجرایی و خوندن مصاحبه های رتبه های برتر . من ۳ روز بعد کتاب هارو خریدم و به کتابخونه رفتم و شروع کردم به خوندن برای کنکور ۹۳ اما اینبار با هدف منظم و با برنامه
اون فرد زندگیه من و عوض کرد