همیشه تصمیم بزرگ گرفتن سخته مخصوصا برای کسی که عادت کرده تو زندگیش تصمیمات کوچیک بگیره و به کم قانع باشه
من یک دانشجوی پیام نور ۱۲ ترمه بودم با رتبه ی ۷۵ هزار سال ۸۶ جز تنبل ترین شاگردای کلاس بودم و بارها به سرم زده بود که ترک تحصیل کنم چون رشتم و اصلا دوست نداشتم اما هر طور بود سعیم و کردم که دانشگاه و تموم کنم و مدرکم و بگیرم
ترم ۱۱ دانشگاه بودم که فقط ۹ واحد داشتم و ترم اخرم بود و بالاخره نزدیک به تموم کردن دانشگاه بودم و داشتم خودم و اماده میکردم برای رفتن به سربازی
یه روز که با یکی از دوستام صحبت میکردم میگفت میخوام برای کنکور ارشد امتحان بدم و از چند روز دیگه برم کتابخونه به منم پیشنهاد داد که توام بیا شانست و امتحان کن ضرر که نداره هرچی باشه از سربازی بهتره و …
من خیلی با خودم کلنجار رفتم و قبول کردم که برای ارشد امتحان بدم . رشته ی مدیریت اجرایی و برای کنکور انتخاب کردم و کتاب های یک موسسه رو خریدم برای خوندن . کتاب تئوری مدیریت و که باز کردم و شروع کردم به خوندنش تازه فهمیدم که من چقدر به مدیریت علاقه دارم و تا حالا داشتم تو رشته ی اشتباه درس میخوندم . بقیه کتاب های اون موسسه تعریفی نداشت و من ازش سر در نمی اوردم و بسنده کردم به خوندن همون تئوری . کنکور و دادم رتبه ی خوبی نیاوردم و جالب اینکه دوباره همون دانشگاه خودم یعنی پیام نور ساری قبول شدم
در همین حین یکی از استادام ترم ۱۱ من و انداخت و هرکاری کردم بهم نمره ی پاسی نداد و من بخاطر ۳ واحد ۱۲ ترمه شدم . یه اتفاقی تو اون برهه از زمان برام افتاد که مسیر زندگیم و به کلی عوض کرد و باعث شد برای کنکور این بار به صورت جدی بخونم که به اون اتفاق مهم به یه مقاله ی جداگانه پرداختم ( اون فرد زندگی من و عوض کرد )
من از تابستون ۹۳ شروع کردم برای خوندن کنکور این بار با خوندن مصاحبه ها منابع اصلی کنکور و پیدا کردم و شروع کردم به خوندن . از همه چیم زدم از تفریحاتم از دوست بازیام از بیرون رفتن از …
کل فکرم این بود که من باید تک رقمی بشم و بعد ها فقط به رتبه ی ۱ تا ۳ فکر میکردم و با صدای بلند این هدفم و اعلام میکردم و از عکس العمل دیگران واهمه ای نداشتم
این فکر برای یک پیام نوری ۱۲ ترمه ترسناک بود که میخواست جز ۳ نفر اول کشور بشه . من همینطور با انرژی و انگیزه به درس خوندنم ادامه میدادم و از پیشرفت خودم انرژی میگرفتم و خودم رو باور کرده بودم
۳ کنکور جامع ازمایشی سنجش تکمیلی رو ثبت نام کردم که جز با کیفیت ترین کنکور ازمایشی بود . اولین کنکور و دادم و رتبم تو کشور ۷ شد . درصد دانش مسائل روزم با اختلاف زیاد درصد اول کشور شد و تئوری مدیریتم درصد سوم کشور . تو کتابخونه توپ خورده بود که روزبه قوی پنجه تک رقمی شده . به کنکور فاصله ی زیادی نمونده بود و امید کتابخونه دوست اشنا و فامیل بهم بالا رفته بود . رتبه های بعدیم ۷ و ۱۳ بودن
روز کنکور رسید اما یه اتفاق غیر قابل پیشبینی برام افتاد و من تمرکزم و سر جلسه از دست دادم و حالم بد شد, هیچ کاری از دستم برنیومد و ورق زندگی کنکوریه من به یک باره برگشت و زحمت ۸ ماهم به باد رفت
جواب کنکور اومد و من رتبم شد ۶۴۰ و دوباره پیام نور قبول شدم مثل پارسالم
تو ایینه به خودم نگاه میکردم میدیدم که چقدر چاق شدم چقدر خسته شدم چقدر از شکل و قیافه افتادم تا یه مدت حالت افسردگی بهم دست داده بود حتی بعضی از دوستای خودم بهم زخم زبون میزدن و جلو روم و پشت سرم بهم میخندیدن چه برسه به دیگران که بعد ۸ ماه خوندن دوباره همون پیام نور قبول شده , تو شرایط بحرانی و سخت دوستای خوب و بد معلوم میشن . بعد از یه مدت شرایط باعث شد دوباره به خودم بیام خودم تبدیل به مشاور خودم بشم و از تجربیاتم درس بگیرم ,من سعی کردم به جای اینکه همه چیو به بدشانسی نسبت بدم به این فکر کنم که کجاها اشتباه کردم و دیگه مرتکب اون اشتباها نشم من دوباره تو کنکور ۹۴ به صورت تقریبا نخونده شرکت کردم و تونستم رتبه ی ۵۱ رو کسب کنم که تو مقاله های قبلیم درموردش صحبت کردم
دوست من خواستم بهت یاداور بشم که کنکور ( و زندگی ) مثل یک میدون مبارزه میمونه ممکنه خیلی زخمی بشی و صدمه ببینی خیلی سختی ها رو ببینی اما اون کسی برد که واسه ی هدفش تا اخر جنگید و دست از هدفش برنداشت
اگر توام فکر میکنی میتونی این صدمه های احتمالی رو تحمل کنی پس تصمیم بزرگت و بگیر و وارد میدون بازی شو …
نویسنده روزبه قوی پنجه
فقط رتبه يك نه رتبه يك رقمي
چرا حالتون بد شد …منم خیلی استراس دارم و همیشه واسه همین استراسام امتحانا رو خراب می کنم..منابع رو معرفی نکردی??
سلام دوستان مشاور مدیریت اجرایی تو صفحه مشاوره منابع رو کامل معرفی میکنن بپرسین ازشون